صادقانه فکر می کنم تمامی نشانه های ذکر شده در این مقاله را داشته باشم. http://en.wikipedia.org/wiki/Mania بنابراین فکر می کنم مستحق «شیدا» نامیده شدن باشم. اما بهترین قسمتش این است که به عقیده من اینها همگی خصوصیاتی مثبت هستند…
شیدایی اغلب به عنوان متضاد افسردگی شناخته می شود. معمولاً شامل یک احساس خوب بودن، انرژی و خوش بینی می باشد. این احساس ها می تواند به حدی شدید شود که شخص تماس خود را با واقعیت از دست بدهد. زمانی که این اتفاق می افتد، فرد به چیزهای غریب در مورد شخصیت خود باور پیدا می کند و اغلب می توانند کارهای خجالت آور و گاه خطرناک انجام دهند.
فکر می کنم «از دست دادن تماس با واقعیت» را به بهترین شکل در آلبوم شمایل گریز نشان داده باشم – خصوصاً آنجا که گفته ام:
نمی دانم آیا شمایل گریزی واقعاً یک مشکل روانشناختی هست یا نه اما من از ایده بیگانگی نسبت به تصاویر، شمایل و به طور کلی، واقعیت خوشم آمد.
در عین حال مجله الکترونیکی Sea of Tranquility آلبوم شمایل گریز را حاوی «دیدگاه های تنگناهراسانه» و دارای «احساس تهی بودنی دردآور» دانسته است به عنوان «بیانه ای قدرتمند بر زندگی در زادگاهم تهران».
به طور کلی نمی دانم آیا این وضعیت در بین خنیاگران شایع است یا نه… اما در عین حال فکر می کنم برای ساختن هنری تجریدی همانند موسقی مجبورم آن کیفیات غریب را با مقادیر غیرطبیعی از «احساس خوب بودن، انرژی و خوش بینی» متعادل کنم. در واقع به نظر من این ها همگی راه هایی برای بقا و تنفس در قلمرویی هستند که چشمهای ما به عنوان جهان ادراک می کند – هر چقدر هم در یک آن عجیب، تاریک و روشن به نظر برسد…
شمایل گریز دنیای من است و دوستش دارم؛ هر چقدر هم آن گونه که مجله اینترنتی DPRP می گوید خطرناک باشد: «زمانی که به دنیای شمایل گریز سلیم نزدیک می شوید با احتیاط قدم بردارید. به شما اخطار دادم.»